از آن لحظه که خبر رسید که کرونا گرفتید تا لحظه آخر چند روز بیشتر نشد و من در همه این چند روز با خودم میگفتم چرا انقدر همه نگران و مضطرب ان هرگز و ثانیه ای گماننمیکردم که بروید ولی من کوچک بودم فکر کردم خدا درد بزرگ و امتحانش را از این خانواده گرفته دیگر شما دایی حمید که این همه در همان برخورد های کوتاه ما خوب بودین را نگه میدارد من میگفتم اینها اشتباه می کنن تا روز خاک سپاری با خودم میگفتم مگر معجزه چیست حتما خدا شما رو زنده میکند حتما بر میگردین باور آنان که عاشقند خریدار دلبرند
کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها
ما را غم تو برد به سودا تو را که برد
روز ,میگفتم ,لحظه ,خدا ,حتما ,اشتباه ,چند روز ,خودم میگفتم ,با خودم ,را نگه ,بودین را
درباره این سایت